چهارشنبه 27 فروردين 1404 - Wed 16 Apr 2025
بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
  • اجرایی کردن شعار سال، دستور کار جدی سه قوه باشد/ دنیای اسلام باید یک حرکت جدی مقابل جنایات بی‌سابقه باند تبهکار در غزه انجام دهد+ عکس و فیلم

  • جانشین شاه ماهی در پرسپولیس کیست؟

  • هدف اصلی برجام که ظریف زیر آن زد + عکس و فیلم

  • پیام تسلیت به خانواده محترم اکبری

  • دشمن از پیشرفت‌های جمهوری اسلامی کلافه و عصبی است / تأکید امام خامنه‌ای بر تقویت مستمر آمادگی‌های حداکثری + عکس و فیلم

  • علت اینکه ایران وارد مذاکرات شد چیست ؟

  • موانع داخلی خلع سلاح مقاومت

  • مذاکرات برجام چاشنی جاسوسی داشت!

  • چرا تیم ترامپ شروع مذاکره با ایران را «خیلی مثبت» عنوان کردند؟

  • مسابقه خالی‌بندی میان عضو و رئیس شورای اطلاع‌رسانی!

  • سیاستمداری که بازی سیاسی" استعفاء کردن" را بخوبی بلد است

  • نیت ما رسیدن به توافق شرافتمندانه است/ مذاکرات غیر مستقیم و فقط در موضوع هسته‌ای است + فیلم

  • چه کسی برای مذاکره شرط تعیین کرد؟+عکس

  • نتیجه مذاکرات شنبه؛ یک هیچ به نفع ما

  • ایران از گفت و گو هراس ندارد

  • قدردانی از یک حرکت شایسته رئیس جمهور و چند سوال مهم

  • برای فرار از یمن، ترامپ دست به دامان ایران شد

  • ترامپ و سفر شتاب زده نتانیاهو!

  • اسرائیل در آدم‌کشی به سیم آخر زده است

  • حمایت غربگرایان از قاتل شهید سلیمانی

  • بنر پویش نه به تصادف برای استفاده پایگاه‌های خبری
    |ف |
    | | | |
    کد خبر: 398421
    تاریخ انتشار: 19/فروردين/1404 - 11:11

    تفریح عجیب شهید "کاظم عاملو"

    همرزم شهید"کاظم عاملو"نقل می کند:«از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید...اتفاق عجیبی داشت رخ می داد!!»

     تفریح عجیب شهید "کاظم عاملو"

    به گزارش پایگاه خبری «حامیان ولایت»

     بیست و دوم تیر 1344 در شهرستان سمنان به دنیا آمد. پدرش غلامرضا و مادرش عذرا نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. کارمند اداره مخابرات بود.

    از سوی بسیج به جبهه رفت. هفتم اسفند 1366 در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای امامزاده یحیای زادگاهش واقع است.

    تفریح عجیب 

    از درون می لرزید و به خود می پیچید. عرق از سر و رویش قطره قطره می چکید. چندبار صدایش زدم. حالت عادی نداشت. انگار توی عالم دیگری بود و صدای ما را نمی شنید. چراغ والر را آوردیم نزدیکش و پتوهایمان را انداختیم رویش. لرزَش، کم نمی شد. توی خواب صحبت می کرد. بچه ها گفتند:«تب کرده و هذیون می گه.»

    اما حرف هایش به هذیان نمی خورد. این ماجرا چندین شب ادامه داشت. شب های بعد با واکمن و نوار صدایش را ضبط کردیم و گاهی هم می نوشتیم. چندین نوار ضبط کرده و حدود پانصد صفحه کتاب موجود است. ارتباط با عالم دیگر و شهدا شده بود سرگرمی معنوی اش در دل شب. ماهم از این عنایت بی نصیب نبودیم.

    (به نقل از همرزم شهید، محمد حسن حمزه)

    لحظه های آخر

    صورتش خیس شده بود. صدای گریه اش حسینیه را پر کرده بود. همیشه دیرتر از همه بچه ها از حسینیه می آمد بیرون. می دانستیم قنوت و سجده های طولانی دارد، اما این بار فرق می کرد. انگار در حال و هوای دیگری بود و هیچ کدام از ما را نمی دید. در مسیر هم که باید پیاده تا منطقه گردرش می رفتیم، ذکر می گفت و گریه می کرد. نزدیکی های خط مستقر شدیم. خمپاره ای نزدیک سنگر ما به زمین خورد. ترکشش پایم را زخمی کرد. پس از چند روز، روی تخت بیمارستان فهمیدم همان خمپاره کاظم را از جمعمان گرفت.

     

    نظرات بینندگان
    نظرات شما